221 : جان من است او

ساخت وبلاگ
در راستای دو پست قبل باید بگم که بالاخره تونستم

میدونم بعد از پنج ماه و خورده ای خجالت آوره

ولی الان اون کتاب دستمه و من امید دارم که هنوزم میتونم خودمو گم و گور کنم لای نوشته ها

و اینکه شروع کردم به فیلم دیدن و از این بابت هم خیلی خوشحالم :)

221 : جان من است او...
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 138 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:32

ولی حتی امشبم که تو ماشین نشسته بودیم و مامان داشت به آبجی میگفت تولدِ معصوم جانمم که هست و من با تعجب پرسیدم که عه ! تولد قمری من مگه نگذشته بود ؛ آره درست همین امشب درست همون ثانیه ای که مامان حرفشو تایید کرد یه بغضِ بدی تو گلوم نشست . یک گوشه هندزفریمو در آوردم و همونجا تو نوته گوشیم برات نوشتم . نوشتم که مهم نیست شمسی یا قمریاون روزی که مربوط به پا گذاشتن من تو این دنیاسهمش برمیگرده به تواونجایی که بهم تبریک میگن اون جایی که من میفهمم دارم بزرگ تر میشمهمه اون لحظه ها توی قلبم توی مغزم توی تک تک سلولای بدنم یادِ توعه تولدِ قمری من مبارک ولی نبودن دستای گرمت تا وقتی که من زنده ام ، تسلیت . # دمِ گوش خودم خوندم دختره ی ضعیف و بعد آروم آروم با صدای موزیکی که بارها باهاش خندیدم اشکامو پاک کردم... # خوشحال شدم که رفیق یادش مونده بود ❤ # که همزمان شد با تولد قمری حقیقی‌ ترین مجازیم :) 221 : جان من است او...ادامه مطلب
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 118 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 22:15

خاک تو سرمون که چه اوسکول وارانه این زندگی رو جدی گرفتیم...
221 : جان من است او...
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 212 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 22:15

نوشتن تا جایی خوب است که آرامت کند

تا جایی خوب است که کلمه ها با دلت راه بیایند و مجبور نباشی برای کنارِ هم چیدنشان هزار بار...

بیخیال...

این را گفتم که بگویم زین پس نمینویسم دیگر

برای لِه نکردن دنیای با ارزش و مقدسِ نویسندگان

تا وقتی که معلوم نیست

ترجیحا اینجا 

نخواهم نوشت :) 

#میخوانمتان_اما

#خداحافظ

221 : جان من است او...
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 127 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:06

8 / 8 / 96
221 : جان من است او...
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 226 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:06

نوشته بود وقتایی که ناراحتم بیخیالم نمیشه مثه کنه میچسبه بهم و میگه بگو چته ولی من هیچ وقت بهش نمیگم چون دلم نمیخواد احساسات دختری مثله اون با روحیه قشنگِ گل گلی رو خراب کنم خواستم بگم آخه مسلمون تو چی میدونی از احساسات یخ زدهِ این روزام... چی میدونی از حرفا و نوشته هایی که دیگه نه رنگ و بوی گل گلی دارن و نه حال و حوصله قشنگ کنارِ هم چیده شدن میگفت اگه تو نبودی اگه چشمای گربه ایت نبود  من هیچ وقت به دنیای دخترانه ام برنمیگشتم اونجا دقیقا همون وقتی بود که هم خوشحال شدم و هم حالم از سطحی بودن رابطه هام حالم از سطحی بودن اطرافیانم و اینکه هنوز هیچی از من و دنیای تو سرم نمیدونن به هم خورد... # ایضا مرگ بر تپش قلب و درود بر تلفن های گرم کنِ سر صبحی :)  221 : جان من است او...ادامه مطلب
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:06

ولی تو که دوست نبودی

بودی ؟!

# بغضش را فرو خورده و لبخند میزند :) 

221 : جان من است او...
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:06

برام مهم نیست چی یا کی رو به روم باشه صدا ها اذیتم میکنه آدما اذیتم میکنن دلم گریه ام نمیخواد فقط یه راه فرار یه راه فراری که لااقل هر جا که هستم فقط خودم باشم و دغدغه های خودم نشینم بین یه عده روشن فکر نما و دردای مزخرف اونا رو گوش بدمُ از آخر به فکر همه چی باشم جز خودم... از آخرم همه چی باشه و خودم کم کم بمیرم و جونم به حدی رفته باشه که بشینم جلوی مامان اشک بریزم برای اولین بار بهش بگم که زندگی که با این زحمت برام ساخته ارو نمیخوام این وضعیتو چیزی که هستمو نمیخوام  بهش بگم حرفام گنگ شدن و تصمیم گیری برای موندن آدمای قابل اعتماد تو زندگیم سخت شده... کاش این اشکا حرفای قشنگی برای زدن داشتن کاش خدا اشک ریزونی که دلیل دیگه ای جز ذوق و آشتی و محبت داره ارو منع میکرد کاش کسی بودم که در حد یه " خوبی " ساده ارزش داشتم کاش این دوگانگی مزخرف از وجودم حذف میشد کاش میتونستم این روزا کتاب بگیرم دستم . کتابی که همیشه برام مرهم بوده . همیشه چیزای خوبی حالیم کرده که هی فلانی معصومه ای که همش مینالی...ببین آدمای زیادی بودن که روزای سخت تر از تو رو گذروندن و تونستن آدم بمونن کاش این تمرکز لعنتی در حد چهار کلمه خوندن برگرده به چشمام... این مرگه واسه منی که از وقتی به عقل اومدم و قلمو آروم آروم گرفتم تو دستم باهاش انس گرفتم و فهمیدم فقط اون بین این همه درد یه راه نجاته مرگه که بخوام دور بمونم ازش و 221 : جان من است او...ادامه مطلب
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 164 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:06

اگه تا دو روزِ دیگه مشهد نیاد برف و بارون

ینی خاک تو سر این بهارُ پاییز‌ُ زمستون

221 : جان من است او...
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:06

در راستای دو پست قبل باید بگم که بالاخره تونستم

میدونم بعد از پنج ماه و خورده ای خجالت آوره

ولی الان اون کتاب دستمه و من امید دارم که هنوزم میتونم خودمو گم و گور کنم لای نوشته ها

و اینکه شروع کردم به فیلم دیدن و از این بابت هم خیلی خوشحالم :)

221 : جان من است او...
ما را در سایت 221 : جان من است او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golgoli-nevesht بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:06